- دوشنبه ۲۵ ارديبهشت ۹۶
- ۱۹:۲۳
در طبقه اول عمارت جلوی آیینه قدی ایستاده بودم و مت (البته در هیبت یک گرگ!) دست راستم ایستاده بود. این قیافه ای بود که میخواستم با آن او را تحت تاثیر قرار دهم؟ دستی داخل موهایم کشیدم و ناامیدانه نگاهی به تی شرت هایی که کف زمین افتاده بود کردم. آخرین باری که سعی کرده بودم یک دختر را تحت تاثیر قرار دهم بر میگشت به چند سال قبل و جسیکا. حالا بهتر میدانم که عملا علاقه بین من و یک انسان مونث بهتر است وجود نداشته باشد. با توجه به چیزی که هستم من احتیاج به یک گرگینه دارم (که آنهم این دور و بر ها خیلی کمیاب شده است!) و یک انسان فقط میتواند معده گرگی ام را به قار و قور بیندازد. هرچند حالا بیشتر به باطل شدن این طلسم لعنتی امیدوار شده ام. شاید بخواهم روی گزینه های انسانی هم فکر کنم. اما در حال حاضر من تنها یک هدف داشتم. آن هم تحت تاثیر قرار دادن دختری که بود که میتوانست همه چیز را درست کند.
- ۶۳۲